استخوان حالش خوب نبود. همه جایش درد می کرد. با خودش می گفت من که دائما د استراحت می کنم از جایم حرکت نمی کنم پس چرا همه ی بدنم درد می کند. از فرق سرم تا نوک پایم تیر می کشد.
از دکتر رفتن خوشش نمی آمد. مدتی در رختخواب خوابید و از این طرف به آن طرف غلطید اما بالاخره درد، کلافه اش کرد. مجبور بود پیش دکتر برود. با خودش فکر کرد که حالا اگر هم دکتر آمپول داد، آمپول را که به من نمی زنند. به ماهیچه می زنند. به من چه، خوب بزنند!
بالاخره تصمیمش را گرفت و رفت پیش دکتر. دکتر تا استخوان را دید گفت آخر من چقدر بگویم باید شیر بخوری، باید سبزیجات بخوری . وگرنه انقدر ضعیف می مانی که هر روز یک جایت درد می گیرد. اگر اینطوری پیش بروی شاید یک روز خورد بشوی. مجبور می شوی سرتا پایت را با گچ، آتل ببندی.
تا اسم گچ و آتل بندی آمد، تن استخوان از ترس لرزید. گفت نه نه ... گ...گ...گچ نمی خواد ... آتل نمی خواد. شیر می خورم سبزیجات می خورم.
استخوان رفت و به دستور دکتر عمل کرد و حسابی استراحت کرد. اما نصفه شب دوباره دردهایش شروع شد. از فرق وسط سرش تیر می کشید تا همه جایش می رسید. دیگر صدای داد و فریادش بلند شد. هر چه سعی کرد دکتر نرود نشد. با خودش گفت هر کاری که می خواهد بکند بکند. باید خوب شوم.
رفت پیش دکتر و دوباره ماجرا را گفت. دکتر از شنیدن حرفهای استخوان تعجب کرد. گفت چطور ممکن است با خوردن شیر و سبزیجات باز هم ضعیف باشی؟ شیر و سبزیجات ،پر از کلسیم هستند و کلسیم باید حال استخوان را خوب کند!
دکتر مدتی فکر کرد و بعد گفت ببینم تو از صبح تا شب چکار می کنی؟
استخوان گفت بیشتر وقتها روی صندلی می نشینم و کامپیوتر بازی می کنم. اصلا از جایم تکان نمی خورم.
دکتر با تعجب نگاهی کرد و گفت بله بله حالا فهمیدم.
اگر از صبح تا شب یک جا بنشینی و حرکت نکنی هرچه شیر و کلسیم بخوری هیچ فایده ای به حالت ندارد. یک استخوان وقتی حالش خوب می شود که از صبح تا شب حرکت و بازی کند، ورزش کند. فقط با حرکت و بازی و ورزش است که کلسیم های شیر استخوان را قوی می کند وگرنه همه ی آنها هدر می روند و هیچکدامشان به دردت نمی خورد.
استخوان فهمید برای قوی شدن هم غذای خوب لازم است هم بازی و حرکت و ورزش.